تصاویر ، موتورسوار نابینا

به گزارش مجله پیامک، فقط برای چند دقیقه، چشم هایتان را ببندید و سعی کنید کارهایتان را - همان هایی که قبلا بارها و بارها تکرار نموده اید- انجام بدهید. سخت است؟. این گزارش سال 1388 در هفته نامه خبرنگاران سرنخ منتشر شده است.

تصاویر ، موتورسوار نابینا

به گزارش خبرنگاران، محمود بهمنی یک جوان روستایی است که نابینا به جهان آمده ولی چنان باروحیه و شاداب است که انگار نه انگار تا به حال اطرافش را ندیده است. او با وجود معلولیتی که دارد، کارهای عجیب وغریب زیادی هم انجام می دهد. عشق موتورسواری است. او دیگر برای خودش راننده قابلی شده و گاهی در دشت های حاشیه روستا به یاری دوستانش به صورت سرگرمیی موتورسواری می نماید و به جز این دستی هم در موسیقی دارد؛ خلاصه اینکه زندگی اش کاملا منحصربه فرد است.

استان همدان، شهرستان کبودرآهنگ. به اینجا که رسیدید، باید 8 کیلومتر به شرق برانید تا تابلوی به روستای داق داق آباد خوش آمدید را ببینید. حالا فقط کافی است از هر رهگذری که دیدید سراغ محمود بهمنی را بگیرید. البته بچه محل ها علی صدایش می نمایند. محمود 23 سال پیش در شهریورماه 1365 به جهان آمد اما نابینا. او بچه چهارم یک خانواده 7 نفری است. پدرش تا چند سال پیش اوضاع و احوال خوبی داشت و زندگی این خانواده به خوبی می گذشت تا اینکه به خاطر یک بیماری دکترها مجبور شدند انگشت یکی از پاهای پدر محمود را قطع نمایند. بعد از این اتفاق، پدر از کارافتاده شد و زندگی چهره دیگرش را به این خانواده نشان داد.

محمود درباره آن روزها می گوید: پدرم در یک کارخانه آسفالت سازی کار می کرد. تا وقتی که این بیماری به سراغش نیامده بود زندگی من و خانواده ام به خوبی می گذشت اما این اتفاق همه چیز را تغییر داد و من دیگر نتوانستم مسیر زندگی ام را درست ادامه بدهم. به این علت دنبال درس و مشق نرفتم. البته او حالا میخواهد به مدرسه نابینایان برود و خط بریل یاد بگیرد ولی چون در شهرستان کبودرآهنگ چنین آموزشگاهی وجود ندارد هنوز نتوانسته این کار را عملی کند.

با همه این اتفاق ها محمود چند وقتی است روحیه اش را دوباره به دست آورده و میخواهد به زندگی اش سروسامانی بدهد. با اینکه او تا حالا رنگ این جهان را ندیده است، سرزنده و سرحال است. او می تواند به خوبی تعادلش را روی موتورسیکلت حفظ کند و بیرون روستا و فقط در مسیرهای خلوت با یاری دوستانش موتورسواری کند.

محمود در جواب این سوال که از کی موتورسواری را آغاز نموده می گوید: 10 سال قبل بود که برای اولین بار سوار موتور شدم. آن زمان پدرم یک موتور 100 سی سی داشت و من و پسرخاله هایم به خاطر اینکه بنزین در روستا کم بود بنزین را با نفت قاطی می کردیم و سوار موتور می شدیم. جالب اینکه موتور با این سوخت من درآوردی ما راه می رفت. همین طور کم کم موتورسواری ام خوب شد؛ تا حدی که حالا می توانم همراه دوستم در مسیرهای خلوت بیرون روستا موتورسواری کنم.

اهالی داق داق آباد دیگر با این موضوع کنار آمده اند که موتورسواری محمود خوب است و مسئله ای برایشان ایجاد نمی نماید. آنها روزهای اول از موتورسواری محمود می ترسیدند و فکر می کردند او یا یک کاری دست خودش می دهد یا تصادف می نماید. ولی وقتی محمود به آنها قول داد همواره همراه یکی از دوستانش رانندگی کند، آن هم فقط در دشت های بیرون روستا آنها هم موافقت کردند او با رعایت نکات ایمنی موتورسواری کند.

خود محمود یک یاماهای 100 دارد که البته دیگر از نفس افتاده و بیشتر گوشه حیاط خاک می خورد. برای همین اگر هوس سواری به سرش زد، موتور یکی از دوستانش را قرض می گیرد. موتورسواری برای من یک سرگرمی هیجان انگیز است. این طور نیست که از موتور به عنوان وسیله نقلیه استفاده کنم. فقط هرازگاهی که هوس کردم سواری می کنم؛ آن هم بیرون روستا که مزاحم کسی نباشم. تازه در این مسیرها هم یکی از دوستانم همراهم می آید و نشسته به من فرمان می دهد.

محمود خیلی با احتیاط است و تابه حال هیچ حادثه ای برایش پیش نیامده است؛ حتی یک بار هم زمین نخورده ام. خیلی مراقب هستم. چیزی که کارم را سخت تر می نماید، چاله و چوله دشت های خاکی است اگر حونام پرت گردد، ممکن است اتفاق بدی بیفتد.

از مهندسی تا خوانندگی

هنرهای محمود یکی دو تا نیست. او صدای خوبی دارد؛ بچه که بودم دوست داشتم مهندس بشوم؛ غافل از اینکه روزگار برای من برنامه های دیگری چیده. همواره وقتی با دوستانم به صحرا می رفتیم برای آنها آواز می خواندم. آنها هم می گفتند صدای تو خوب است. این طوری بود که وسوسه شدم خوانندگی را تجربه کنم. به این علت، تنهایی به کوه و صحرا می رفتم و تمرین آواز می کردم.

از آن به بعد من در روستایمان اولین نفری بودم که آهنگ های تازه خواننده های محبوبم مثل محمد اصفهانی، رضا صادقی، علیرضا افتخاری و ناصر عبداللهی را گوش می کرد. همواره حونام جمع بود که کجا عروسی است؛ خودم را به آنجا می رساندم و از کنار خواننده ارکستر آنها تکان نمی خوردم. با دقت به صدای او گوش می کردم تا راز و رمز خوانندگی را یاد بگیرم.

چند ماه بعد محمود با این روش ها توانست فوت وفن های اولیه خوانندگی را یاد بگیرد. بعد از آن مصمم شد پروانه کسب در رشته خدمات کامپیوتری همراه با ارگ را بگیرد؛ مجوزی که به او اجازه می دهد در عروسی ها برنامه اجرا کند. محمود به خاطر به دست آوردن این جواز چند ماه دوندگی کرد تا پایان پیروز شد؛ بعد از گرفتن پروانه کسب سر از پا نمی شناختم. انگار خواب می دیدم. باورش برایم سخت بود اما به لطف خداوند من این کار را انجام دادم.

گربه سیاه

بعد از گرفتن پروانه کسب، محمود با یکی از دوستانش شریک شد و یک ارگ و لوازم جانبی اش را خرید تا خودش را برای هنرنمایی در عروسی ها آماده کند. اولین هنرنمایی آنها در مرنام عروسی یکی از دوستان محمود بود. آن روز به یکی از برترین روزهای زندگی محمود تبدیل شد؛ آن روز اولین اجرای گروه ما بود. باید سنگ تمام می گذاشتیم تا به همه ثابت کنیم از گروه های هنری دیگر چیزی کم نداریم. از طرفی هم عروسی دوستم بود و می خواستم برای او هر کاری که می توانم انجام دهم. بالاخره آن روز برنامه ای اجرا کردیم که هیچ کس نمی توانست تصورش را بکند.

بعد از مرنام عروسی آوازه گروه آنها در شهرستان های نزدیک داق داق آباد پیچید و از روستاهای اطراف به سراغ محمود و دوستش می آمدند و از آنها دعوت می کردند در مرنام آنها هنرنمایی نمایند. چند ماه هم به این روال سپری شد تا اینکه محمود با دوستش اختلاف پیدا کرد و آنها شراکتشان را به هم زدند و مجبور شدند ارگ و لوازمی را که به گروه تعلق داشت بفروشند. گروه آنها دیگر به آخر راه رسیده بود اما محمود در برابر مسائل تسلیم نشد. او حالا به همراه پسرخاله اش - میلاد- یک ارگ دیگر خریده اند و می خواهند یک گروه هنری تازه راه بیندازند.

میلاد 17 سال بیشتر ندارد و سخت در حال تمرین نوازندگی است تا همراه محمود در کارهای هنری شرکت کند. بهمنی به شعر و ترانه هم علاقه مند است و دوست دارد یک ترانه سرا، زندگی او را به صورت ترانه درآورد تا او آهنگ بسازد و در یک کنسرت همراه رضا صادقی آن را بخواند.

هدفش هم این است که به همه معلولانی که به خاطر شرایط جسمی خود از اجتماع دوری می نمایند بگوید خداوند اگر نعمتی را از آنها گرفته در عوض نعمت های بهتری به آنها داده است. او همواره برای روحیه دادن به خودش این بیت را زمزمه می نماید: چو ایزد ز حکمت ببندد دری/ ز رحمت گشاید در دیگری.

مرد حافظه

کافی است او صدای فردی را فقط یک بار بشنود تا از آن به بعد از روی صدا، او را بشناسد؛ نمونه اش هم راننده پیکانی است که محمود برایمان گرفت تا به شهر برگردیم. وقتی کارمان در روستای داق داق آباد تمام شد، خود محمود با ما تا لب جاده آمد تا برایمان ماشین بگیرد. او می گفت اگر متوجه بشوند ما غریبه هستیم کرایه را گران حساب می نمایند. به این خاطر وقتی ما پیکان را نگه داشتیم با راننده صحبت کرد و برایمان کلی تخفیف گرفت.

جالب این بود که چند سالی از وقتی که او صدای این راننده را شنیده بود می گذشت اما به محض حال واحوال کردن با او، راننده را شناخت و او را به نام صدا زد.

او به خوبی می تواند با تلفن همراهش کار کند و شماره بگیرد، محمود این کارها را از پسرخاله اش یاد گرفت

حافظه خوب بهمنی در ارتباط برقرار کردن با دیگران خیلی یاریش می نماید؛ برخی وقت ها دوستانم سربه سرم می گذارند. آنها آرام آرام خودشان را به من نزدیک می نمایند و هیچ حرفی نمی زنند. اما وقتی اولین کلمه از دهان آنها خارج گردد، دستشان برای من رو می گردد. قهرمان گزارش ما علاوه بر اینکه حافظه خوبی دارد، به راحتی می تواند با تلفن همراهش کار کند و هر شماره تلفنی را به راحتی بگیرد. او کار با تلفن را از علی اکبر- پسرخاله اش-

یاد گرفته.

علی اکبر از کودکی با محمود بزرگ شده و خاطره جالبی از محمود دارد؛ چند سال پیش موتور پدر محمود خراب شده بود و چون خانواده او می خواستند محمود کمتر موتورسواری کند آن را تعمیر نمی کردند. یک روز همراه خانواده محمود به خانه مادربزرگم رفتیم اما محمود به بهانه ای آنجا نیامد. وقتی دیدوبازدیدمان تمام شد به خانه برگشتیم و با صحنه عجیبی روبه رو شدیم؛ آقا مشغول تعمیر موتورسیکلت بود. وقتی سماجت او را دیدیم یاریش کردیم تا موتور را راه بیندازد.

مونسم امامزاده است

امامزاده عبدالله در روستای داق داق آباد تنها جایی است که محمود برای درددل و راز و احتیاج به آنجا می رود. او هر وقت احساس دلتنگی کند، وضو می گیرد و برای چند ساعتی به حرم امامزاده می رود تا دلش آرام بگیرد.

او 7 ماه است که ازدواج نموده و همسرش هم با کارهایش مخالفتی که ندارد هیچ، او را تشویق هم می نماید. محمود و همسرش کارها را تقسیم نموده اند؛ محمود کارهای بیرون از خانه مثل خریدکردن و پرداخت قبض های آب و برق را به عهده دارد و همسرش هم کارهای داخل خانه را انجام می دهد.

منبع: همشهری آنلاین
انتشار: 11 خرداد 1402 بروزرسانی: 11 خرداد 1402 گردآورنده: shortmessagesystem.ir شناسه مطلب: 2252

به "تصاویر ، موتورسوار نابینا" امتیاز دهید

1 کاربر به "تصاویر ، موتورسوار نابینا" امتیاز داده است | 1 از 5
امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "تصاویر ، موتورسوار نابینا"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید